o*o*o*o*o*o*o*o ابی که هنوز تو بهت مکانی بود که برای اولین بار در عمر ۲۵ ساله ش میدید و درگیر حلاجی کردن حرفها و پیشنهاد فیروز عمید وکیل پایه یک دادگستری و مشهور شهر تهران بود، با غرور گفت
..♥♥.................. با صدای پیامه گوشیم به خودمم اومدم فقط به جیمین نگو من بهت گفتم ناراحت میشه
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جفتمون وحشت زده به عقب برگشتیم پدرش بود که مثل مار زخمی پشت سرمون ایستاده بود صورتش قرمز بود به جرات میتونم بگم از دماغش دود میزد بیرون جلوه که لال شده بود منم آب دهانمو قورت دادم و سلام کردم
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ اقدس عظیمی ، خندم گرفت این همه خودمو کشتم واسه فهمیدن این اسم یاد سامان افتادم که اسم مادربزرگش اقدس بود واسش میخوند اقدس اقدس بریم مشهد مقدس فردا شبش عقد است پول کباب نقد اس با خنده اسمشو صدا زدم
این داستان بر اساس واقعیته از طرف ani آقا یه روز رفته بودم مهمونی خونه ی دوستم دیگه داشتیم مسخره بازی در میاوردیم و همدیگر رو میترسوندیم من و دوستم شبیه جن و روح حرف میزدیم و بقیه جیغ میزدن خلاصه اون وسط. دیدم داره یه صدا میاد صدای ترسناک هی بقیه میگفتند بس. کنید ماهم میگفتیم کار ما نیست واقعا کار ما نبود آخرش باور کردن حالا همه جیغ میزدیم و میدوییدیم قایم میشدیم رفتیم توی پذیرایی دیدیم ، اع ... مامان بزرگ دوستم هی داره تو خواب حرف میزنه و راه میره خیالمون راحت شد ولی گوش کردیم دیدیم صدای اونم نیست توجه کردیم ، دیدیم اها اها.... خواهر کوچیکه ی دوستم ، که ۵ سالشه داره توی یه لوله ها میکنه تا ما بترسیم بعد یواشکی میخنده دیگه رومون نمیشد تو چشما ش نگاه کنیم 😓😓 اون موقع بود که از خواب بیدار شدم، اصلا تا حالا که من نرفتم خونه ی دوستم ؛ دارم چی میگم ولی هنوزم که هنوزه ، هر موقع خواهر. دوستمو میبینم سرمو میندازم پایین و رد میشم، بقیه هم که خواب منو ندیدن فکر میکنن خل شدم حالا باید چیکار کنم😔😔؟؟؟
^^^^^*^^^^^ سر کوچه که رسیدیم راهم از امین جدا شد اون رفت خونشون منم پیچیدم تو کوچه که با صدای یه نفر سر جام میخکوب شدم
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم